روح اله شیری، سالها راه خلاف را در پیش میگیرد و در این مسیر گرفتار اعتیاد هم میشود، اما در زندان چراغی پیش پایش روشن میشود که مسیر زندگیش را تغییر میدهد.
نشر پورتال لرستان_نسرین صفربیرانوند؛ روح اله شیری که اهل نورآباد است و ۴۱ سال سن دارد، مدتی در شرکت گاز کار جوشکاری انجام میدهد و ماهانه یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان درآمد دارد، این حرف سال ۸۶ است، اما وقتی شرکت گاز کاری برای او ندارد از کار بیکار میشود. بیکاری و قدم گذاشتن در راه خلاف بیکاری و ارتباط با پسر عمویی که او هم راه خلاف را در پیش گرفته روح اله را به ورطه خلاف میکشد، پول زیادی که از راه فروش مواد مخدر به دست میآورد او را وسوسه میکند. پول خلاف همین است، زیر زبانت که مزه کرد مگر کوتاه میآیی، غافل از اینکه «بادآورده را باد میبرد». ارتباط با مواد مخدر اما او را گرفتار مواد افیونی هم میکند، حدود ده سال به همین منوال میگذرد و بالاخره ۵ سال پیش روحاله نصف شبی در تهران دستگیر و به زندان منتقل میشود. دنیا روی سرم خراب شد روح اله که دخترش نامزد دارد و پسرش هفده سال سن دارد به زندان می افتد و آن وقت است که دنیا روی سرش خراب میشود و تصور میکند دنیا به آخر رسیده است ،آن وقت است که میفهمد با خود و زندگیش چه کرده و باعث بدبختی دهها جوان و نوجوان شده است. مدتی در زندان تهران میماند و سپس ترتیب انتقالش به زندان پارسیلون خرمآباد داده میشود، در زندان تهران هر از گاهی روی چوبهایی که میبیند کنده کاری میکند. شاید همین کنده کاری جرقهای بود تا بعدها حرفه خراطی را دنبال کند. کلماتی که معجزه میکند آشنایی و ارتباط با «آقای ملکی، قاضی ناظر بر زندانها» در زندان پارسیلون اما ورق را برای کسی که سالها خلاف کرده برمیگرداند، حرفهایش معجزه و شروعی است برای اینکه او زندگیش را تغییر دهد. یادت باشد که اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش نکن، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی». روح اله شیری ۴۱ سال سن دارد، سالها راه خلاف را در پیش میگیرد و در دام اعتیاد گرفتار میشود، اما در زندان چراغی پیش پایش روشن میشود که مسیر زندگیش را تغییر میدهد.
زندان، شروعی دوباره تشویقها و صحبت های ملکی انگیزه روح اله را برای خلاصی از بار خلاف و اعتیاد بیشتر میکند، تا جایی که نه تنها اعتیاد را کنار میگذارد ،بلکه حرفه خراطی را هم در زندان دنبال میکند. حالا دیگر روح اله زندان را حصاری که او را از همه دور کرده نمیبیند، بلکه زندان شروعی برای تغییر و زندگی دوباره او است. تشویقهای مکرر مسوولان زندان به ویژه آقای ملکی باعث میشود که او با علاقه کار را دنبال کند، «خراطی را ادامه بده ضرر نمیکنی، بد نمیبینی» این جمله ملکه ذهن روح اله میشود و روزها و شبها در زندان به این فکر میکند تا هنگام رهایی از زندان خراطی را به طور جدی دنبال کند. به راه انداختن بساط خراطی در پارکینگ روح اله سال گذشته و پس از حدود ۵ سال از زندان به طور موقت و با وثیقه از زندان آزاد میشود، در پارکینگ خانهاش بساط خراطی را به راه میاندازد، کار سخت است اما او عزم خود را جزم کرده تا روح اله دیگری شود. با قرض و قوله و کمک خانواده دستگاه خراطی را به قیمت ۲۴ میلیون تومان خریداری و کار را شروع میکند، او روزها و شبهای متوالی آن قدر چوب گردو، کهور و توت میتراشد و صیقل میدهد تا چیزی که دلش را میخواهد بسازد.
بارها و بارها وسایلی را که با چوب درست کرده میشکند، اما کوتاه نمیآید و خسته نمیشود، میسازد و میسازد. گاهی قاضی ناظر بر زندانها کارهایش را میبیند و هر بار تشویقش میکند و میگوید: عالی است. روح اله بعدها متوجه میشود چیزهایی که او تولید کرده خیلی هم تعریفی نبودند، اما گویی سرنوشت روح اله برای ملکی آنقدر مهم بوده که با تشویقهایش میخواسته او را دلگرم کند. خوشحالی از فروش محصولات حالا نوبت این است که روح اله وسایل چوبی خراطی را که تولید کرده به فروش برساند، وقتی داماد و خواهرش چند تیکه از وسایل چوبی که روح اله با علاقه درست کرده میخرند، رمق میگیرد و کار را با قوت بیشتری ادامه میدهد. کمی که کار پیش میرود مغازهای را اجاره و کارش را گسترش میدهد، با اینکه درآمد خوبی دارد، محصولاتش را برای فروش به شخصی به اسم بیات در خرمآباد تحویل میدهد، شرایط این کار را البته زندان فراهم کرده است.
دغدغهام زندانیانی است که شغلی ندارند همه دغدغه او اما حالا زندانیانی است که روزگاری را به خلاف سپری کردهاند و حالا اگر شرایط آزادیشان فراهم شود و شغلی نداشته باشند با یک اشاره به سمت خلاف میروند. واقعیت این است که بیکاری انسان را به ورطه نابودی میکشاند، زندانیانی که بیرون میآیند باید چراغی پیش پایشان روشن باشد تا از این مهلکه جان سالم به در ببرند. روحالله هم که درد بیکاری را کشیده خوب میداند، اگر شغلی نباشد، راه خلاف مسیری است که بعضیها انتخاب میکنند. همین میشود که آموزش به زندانیان را هم دنبال میکند. روحاله نه تنها به این دو زندانی آموزش خراطی میدهد، بلکه درآمدش را هم با آنها تقسیم میکند. چون درد بی پولی را هم تجربه کرده است. آرزوی داشتن کارگاه بزرگ برای اشتغال زندانیان هر چه جلوتر میرود کار و بارش رونق میگیرد، با فروش محصولات چوبی خراطی از کاسه گرفته تا جا میوهای چند دستگاه را خریداری میکند، اما حالا دلش یک کارگاه بزرگ میخواهد تا زندانیان بیشتری را مشغول کند.
او حالا فقط دلش میخواهد مسوولان شرایطی را فراهم کنند تا کارگاه بزرگی احداث کند و زندانیان بیشتری مشغول کار شوند. دعا برای باعث و بانی تغییر مسیر زندگی وقتی مشتری زنگ میزند و سفارش میدهد امید و انگیزهاش برای ادامه کار دوچندان میشود، آن وقت است که میفهمد به دردی میخورد، هر بار که کار و بارش میگیرد دعاهایش را نثار کسی میکند که او را به این سمت سوق داده است. «خدا پدر و مادر ملکی را بیامرزد». اگر ملکی نبود کار خراطی را ادامه نمیداد. روحاله حالا سر سفره زن و بچهاش لقمه حلال میبرد، خیالش راحت است که شب را کنار آنها سپری میکند، او حاضر است تمام سختیها را به جان بخرد اما سراغ کار خلاف نرود. زندان برای روحالله تجربه و شروعی نو بود، هر کس ممکن است در برههای از زندگی دچار اشتباه شود، در این مسیر اما نقش آدمهایی که سر راهش قرار میگیرند مهم است. اینکه مانند آقای ملکی و خیلی دیگر از افراد قوت قلب و انگیزهای برای آنها باشیم یا اینکه با سرزنشها و طعنهها باعث شویم به بن بست برسند. وقتی گزارش را میگیرم ، عصر فردا تلفنم زنگ میزند، روحاله شیری است که جا میوهای را که خودش از چوب کهور ساخته برایم کنار گذاشته، اصرار میکنم که راضی به زحمت نیستم اما او با همان صداقت و سادگی که مخصوص مردم سرزمین دلفان است، من را ناچار به قبول هدیهای میکند که برای من بسیار با ارزش است. پایان پیام/