مجید تفرشی: سعی کردم هیچ‌گاه ارتباط فیزیکی خود را با ایران قطع نکنم/ پیشه و کنش اصلی من همواره تاریخ و پژوهش بوده

شامگاه جمعه، ۲۰ مهر ۱۴۰۳ در خانۀ «گفتارها» در شبکۀ اجتماعی کلابهاوس، همزمان با زادروز سید مجید تفرشی، نشستی با عنوان «گفت‌وگو با مجید تفرشی؛ ۴۴ سال پژوهش و نگارش/ ۱۸ ماه خانه گفتارها/ مروری بر ۶ دهه زندگی، ۴۴ سال پژوهش و کنش علمی، فرهنگی و رسانه‌ای، ۳۲ سال تجربه زیست در غرب، کارنامه ۱۸ ماه خانه گفتارها» برگزار شد.

مجید تفرشی: سعی کردم هیچ‌گاه ارتباط فیزیکی خود را با ایران قطع نکنم/ پیشه و کنش اصلی من همواره تاریخ و پژوهش بوده

محمدجواد محمدحسینی: جلسۀ این هفتۀ خانۀ گفتارها، بر خلاف رویۀ جلسات سابق این خانه بود. در این جلسه ابتدا مجید تفرشی، مؤسس و مدیر خانۀ گفتارها در سخنانی از زندگی شخصی و کارنامۀ پژوهشی خود گفت و در انتهای این سخنان به راه‌اندازی خانۀ گفتارها اشاره کرد. پس سخنان او، افراد زیادی در این جلسه سخن گفتند؛ بعضی از افراد چون آقایان نعمت‌الله فاضلی، حسین کمالی، امید اخوی و مرضیه کوهی برخی ویژگی‌های علمی و اخلاقی تفرشی را برشمردند و برخی دیگر از تجربیات و نظرات تفرشی پیرامون مسائل مختلف سوال کردند که پاسخ‌های تفرشی را نیز در پی داشت.

بنابراین مجموعه‌ای از موضوعات متنوع سیاسی، تاریخی و فرهنگی در این جلسه طرح شد؛ از جمله می‌توان به مراودات و همکاری‌های تفرشی با اساتیدی چون ایرج افشار، عبدالحسین حائری، عبدالهادی حائری، محمداسماعیل رضوانی، احمد اقتداری و جلال عبده، جراحت تفرشی در جنگ تحمیلی، ارزیابی جبهۀ ملی مذهبی، آسیب‌شناسی کاربست نظریه در تاریخ، ارزیابی عملکرد آقایان ابوالحسن بنی‌صدر و آیت‌الله حسین‌علی منتظری و تجربه همنشینی‌های طولانی با چهره های تاریخی، از جمله، مصاحبه‌های طولانی و چالشی با آقایان داریوش همایون و اردشیر زاهدی اشاره کرد. اجرای این جلسه که ۴ ساعت به طول انجامید، بر عهدۀ محمدرضا مهاجری بود.

در ادامه خلاصه‌ای از بیانات مجید تفرشی، نعمت‌الله فاضلی و حسین کمالی خواهد آمد. علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع از تمامی مباحث طرح‌شده به آرشیو خانۀ گفتارها در کلابهاوس مراجعه نمایند و پوشۀ صوتی این جلسه را بشنوند.

پدرم الگوی من در تربیت فرزندانم بود

اگرچه اجداد من دو سده قبل از تفرش به تهران آمده بودند، اما پدر و پدربزرگم و چند نسل قبل، در تهران به دنیا آمده بودند؛ خودم هم در ۱۷ مهر ۱۳۴۳ در تهران، در حدود خیابان شهباز/ ۱۷ شهریور، تقاطغ خیابان‌های عارف و غیاثی متولد شدم و سال‌ها در آنجا زندگی کردم. بعدها به خیابان ایران نقل مکان کردیم. پدرم در خیابان خراسان تعمیرگاه اتومبیل داشت ک با خرید منزل پدری تبدیل به محل کسب شده بود. در خانوادۀ ما به‌ندرت افراد تحصیلکرده وجود داشتند و اوضاع خانوادۀ ما از لحاظ مالی متوسط بود و این سطح متوسط باعث می‌شد من با افرادی که از جهت تحصیلات و توان اقتصادی سطح پایینی هم داشتند، حشرونشر داشته باشم. دبستانی که می‌رفتم، ابتدا مدرسۀ اخباری بود و بعد چون درسم خوب بود به مدرسۀ هدف شماره یک رفتم.

پدرم هر روز از جنوب شهر مرا به مدرسه می‌برد و برمی‌گرداند و این برای من درس‌آموز بود که کسی که خودش خیلی تحصیل‌کرده نبود، اما اینقدر اخلاقمدار و دوستدار علم بود و به درس من اهمیت می‌داد که هر روز کاسبی خود را برای من رها می‌کرد و به‌طور منظم و بدون هیچ وقفه سه سال رفت‌وآمد مرا بر عهده گرفت. من سعی کردم برای فرزندان خودم هم این‌گونه باشم. پدرم در جوانی فوتبالیست بود؛ در باشگاه کیان و دوست و هم‌بازی بزرگانی چون منصور امیرآصفی، قاسم پناهگر و نسل جدیدتر، پرویز قلیچ خانی و علی پروین بود؛ اما بعدها بخاطر فشارهای زندگی و تشکیل خانواده، زودتر از موعد از فوتبال بازنشسته شد و سراغ کار رفت.

بعد از دورۀ دبستان به توصیه و خواست چند تن از اقوام که در مدرسۀ علوی بودند به آن مدرسه رفتم. مدرسۀ علوی یک آزمون ورودی داشت و همچنین مهم‌ترین مدل‌ مدرسۀ مذهبی در آموزش و پرورش جدید در آن زمان محسوب می‌شد. مدرسه فشار می‌آورد که تلویزیون نداشته باشیم و من با اینکه این نحو فشارها را قبول نداشتم، ولی مجبور بودیم ظاهرا تمکین کنم. البته ما مواره تلویزیون داشتیم ولی تا زمان انقلاب به اصرار مدرسه از آن فقط برای دیدن رویدادهای ورزشی استفاده می‌کردیم.

اتفاقات دورۀ نوجوانی؛ همکلاسی‌هایی با سلایق متضاد و دوستانی پابه‌سن‌گذاشته

برخی معلمان تاثیرگذار این مدرسه، آقایان عبدالکریم سروش و محمدرضا نعمت‌زاده (وزیر اسبق صمت) بودند. مرحوم دکتر احمد توانا نیز یکی از معلمین من در این مدرسه بود که بیشترین تأثیر را از لحاظ اخلاقی و نحوۀ فکر کردن و پژوهش عمیق در زندگی من داشته. مدرسۀ علوی نقاط مثبت و منفی‌ای داشت که صحبت دربارۀ آن احتیاج به جلسه‌ای مجزا دارد؛ اما آنچه برای من درس‌آموز بود این بود که سیاست را هیچ وقت حرفۀ اصلی خودم قرار ندهم؛ اگرچه در ایران همه ناگزیر سیاست‌زده هستیم.

من در مدرسۀ علوی دوستانی داشتیم که اکنون در موقعیتهای مختلف فرهنگی، علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی طیف‌های متنوع و گاه متضاد (اعم از مذبی غیرسیاسی، مئتلف یا فداییان اسلام، انجمن حجتیه و سازمان مجاهدین خلق) یا بستگان آنان بودند. (البته طیف لائیک و چپ تقریبا در مدرسۀ ما نبود) بعد از انقلاب و بعد از جنگ، اختلاف نظرها و چنددستگی‌ها در بین همکلاسی‌ها بروز پیدا کرد؛ جوری که یکی از هم‌کلاسی‌هایم در جبهه شهید شد و یکی دیگر در زندان اوین اعدام شد و این‌ها برای من هم تلخ و هم دشوار بود. دشوار از این جهت که در آن زمان تصمیم‌گیری برایم سخت بود.

از مهمترین اتفاقات دوران نوجوانی‌ام آشنایی با آقایان مرحوم ایرج افشار و مرحوم عبدالحسین حائری بود که به من لطف داشتند. من برای تدوین کتاب خاطرات مستشارالدوله به آقای افشار کمک کردم و ارتباط ما زیاد شد؛ زمانی که ایران بودم، هر هفته منزل ایشان می‌رفتم. در آن دوران که هنوز دانشگاه و سربازی نرفته بودم، اکثر معاشرانم، ۱۰ سال از من بزرگتر بودند. من قبل از ورود به دانشگاه چندین مقاله علمی و یک کتاب منتشر کرده بودم.

جوانی؛ سربازی، جبهه و دانشگاه

من در کنکور در یک خوب رشته تجربی قبول شدم، اما به دانشگاه نرفتم و انصراف دادم. سال ۶۲ سربازی رفتم و بجز دوران آموزشی، باقی دوران سربازی در خط مقدم جبهه بودم و سال ۶۴ در شلمچه مجروح شدم. مدت کمی از سربازی من باقی ماند که بعد از جنگ و بعد از تحصیلم در دانشگاه، آن مدت را هم گذراندم و دوران سربازی من دوران خوب و خوشی برایم نبود. من در زمانی که جبهه بودم، اعتقاد فعلی خود را نسبت به جنگ نداشتم؛ ارادتی به دفاع مقدس نداشتم و یک فرد ناراضی بودم؛ اما بعداً با مطالعۀ اسناد جنگ و دیدن مظلومیت و تنهایی ایران فکر من تغییر کرد و حتی ساعت‌ها بخاطر مظلومیت، تنهایی و بزرگی ایران گریه کردم.

بعد از جبهه با قبولی در کنکور با رتبه بالا، به دانشگاه رفتم؛ رشتۀ تاریخ دانشگاه تهران. در دانشگاه هم دوران منظم، خوش و خرمی نداشتم و توقع من از دانشگاه زیاد بود و البته توقعم تا حدی بیجا بود. دانشگاه مقدمه‌ای است برای منظم اندیشیدن؛ قرار نیست علم در دانشگاه به انسان تزریق شود. اساتید من در آن زمان، کسانی چون دکتر باستانی پاریزی و دکتر منصوره اتحادیه، دکتر شیرین بیانی، دکتر اسماعیل دولتشاهی، دکتر احسان اشراقی اساتید بزرگی بودند که امروز باید روز روشن با چراغ به دنبال آن‌ها گشت؛ اما آن روزگار توقع ما از آن‌ها نیز زیاد بود و دوستان همکلاسی آنان را به اندازه لازم و کافی خوب نمی‌دانستند.

قبل از ورود به دانشگاه در سال ۶۳، همان وقتی که جبهه بودم، کتاب مقدمات مشروطه را تالیف کرده بودم. قبل از ورود به دانشگاه چندین کتاب و مقاله داشتم. بعدها با مؤسسات پژوهشی نیز همکاری‌هایی داشتم؛ نظیر سازمان اسناد، مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر و دانشنامۀ جهان اسلام. مدتی هم در مدارس تدریس کردم. درس تاریخ و علوم اجتماعی را آموزش می‌دادم.  

همکاری با رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی؛ از اوج تا فرود

من در سن نسبتاً کمی ازدواج کردم و بعد هم بحث مهاجرتم پیش آمد. ابتدا به آکسفورد رفتم، ولی بعد از مدت کوتاهی به لندن رفتم؛ زیرا اولاً استادی که دوست داشتم و به کار پایان نامه ام می‌آمد، (دکتر ونسا مارتین) در دانشگاه لندن بود و ثانیاً همسرم ناگزیر باید در مدرسۀ ایرانی‌ها در لندن درس می‌داد. از همان زمان به‌تدریج همکاری‌های من با رسانه‌ها شروع شد. برای من همه چیز مهیا بود که به ایران‌ستیزان بپیوندم، اما خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. از همان زمان م من من همیشه به دو موضوع ریشه‌یابی انزوای ایران و ضرورت دیپلماسی عمومی ایران (دیپلماسی مردم محور) می‌اندیشیدم.

هر از گاهی با رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور مثل بی بی سی فارسی، صدای آمریکا و ایران اینترنشنال همکاری داشتم؛ مثل اغلب انسان‌ها در آن موقع علاقه داشتم دیده و شنیده شوم. حجم و تعداد حضور قلمی و تصویری و صوتی من با این رسانه ها در موقعی خیلی زیاد بود. ولی الان این مساله اصلا موضوعیت و جذابیتی برایم ندارد و همکاری با این رسانه‌ها کم و به تدریج تقریبا قطع شد. اکنون به‌ندرت فقط برای برنامه‌های تاریخی و مسایل بین‌المللی در معدودی از این شبکه‌ها حاضر می‌شوم. ضمن آن ک هم.اره در مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی سعی من این بوده که حرف خودم را بزنم، حرف غیرتکراری بزنم، مرعوب میزبان نشوم و بازیچۀ دست آن‌ها قرار نگیرم.

یکی از تجربه‌های تلخ من، کنفرانس برلین در سال ۲۰۰۰ میلادی بود؛ من خودم در آن کنفرانس سخنرانی نکردم، اما دوستانم در آن کنفرانس بودند و خودم هم کاملاً در جریان آن بودم. تجربۀ آن کنفرانس این بود که گول ظاهر را نخورم و حواسم به یک سری اتحادهای پنهان باشد. آن زمان صداوسیمای آقای علی لاریجانی و ایران‌ستیزان، کنفرانس را به سمتی بردند که از جمیع جهات به ضرر ایران تمام شد.

در زمستان سال ۱۳۹۱ وقتی آقای حسن روحانی تصمیم به نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری گرفته بود، با ایشان دیدار داشتم و ایشان را به این کار تشویق کردم. بعد از ریاست‌جمهوری ایشان همکاری کوتاهی با مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری داشتم که به لطف دوایر امنیتی ایران، این همکاری قطع شد.

پژوهش‌های اثرگذار در زندگی

در سال‌های اخیر پژوهشای مهم زیاد داشته‌ام؛ ولی در دو مورد با تبعات و بازخوردهای زیاد و آزاردهنده‌ای مواجه شدم. یکی در مورد آقای شاپور بختیار و نقش او در جنگ تحمیلی و کمک به صدام حسین که موجب برآشفتگی طرفداران و به خصوص میراثخواران ایشان شد و یکی هم در مورد سازمان مجاهدین خلق؛ خصوصاً در مورد فسادهای مالی این سازمان با پوشش خیریه که «ایران اید» نام گرفت و حاصل این پژوهش، یک مستند دوازده قسمتی مجموعا شش ساعت و نیم بود که پس از کش‌وقوس‌های فراوان و رفع موانع ضدملی و غیرقانونی نابخردانه‌ای که آقای علی فروغی مدیر شبکۀ سوم سیما، به بهانه‌های واهی و دروغین، برای پخش آن ایجاد کرده بود، بالاخره برخلاف تلاش‌های ائتلاف نانوشته و شاید نادانسته‌ای از نابخردی حضرات نامبرده داخلی و مزدوران آشکار و پنهان مجاهدین خلق، با پافشاری و سماجت خودم و بزرگواری و همراهی آقای محسن یزدی، تولید و به نحو شایسته‌ای پخش شد و قرار است در قالب مکتوب هم منتشر گردد.

در اینجا باید از آقای محسن یزدی قدردانی کنم؛ ایشان زمانی معاون همین آقای فروغی بود و بعد مدیر شبکۀ مستند شد و بعد هم متاسفانه صرفا به دلیل استقلال رای، کاربلدی، ایران‌دوستی و دغدغه‌مندی واقعی راهبردی برای نظام، از سمت خود عزل گردید. ایشان تلاش زیادی برای تهیه و پخش این مستند کردند. من به دوستی با ایشان افتخار می‌کنم؛ ایشان نمونۀ یک بچه حزب‌اللهی سالم، کاربلد، دنیا شناس، پاکدل، بدون ارتجاع فکری و دارای نگاه راهبردی و کاربردی ملی است. به گمان آدم حسابی در بیشتر جناح‌ها پیدا می‌شود و من در زندگی سعی کردم انتخاب دوستانم بر اساس جناح و دسته نباشد.

تولید و پخش این مستند، علاوه بر آن ک چهار سال وقت من را گرفت، موجب دردسرهای مختلف، شغلی، اقتصادی، سیاسی و به خصوص امنیتی جدی برای من و خانواده‌ام، به خصوص در خارج از ایران شد که بعدا در این باره بیشتر خواهم گفت و نوشت.

در تمام این مدت هرگز از پژوهش و خواندن منظم و مداوم باز نماندم و یکی از کارهایم بررسی کتاب‌ها بوده است که بعضی مرا بخاطر این کار، «کرم کتاب» یا «کتاب‌خوار» می‌گویند. یکی از افتخارات من در زندگی این بوده که هیچ‌گاه خود را از دانستن و خواندن بی‌نیاز ندیدم. با توجه ب تجربیات دیگران، به نظرم یکی از مصایب زندگی دانشوران این است که فکر کنند به مرحله‌ای رسیده‌اند که اشباع شده و دیگر نیازی به دانستن و ارتقای علمی بیشتر ندارند.

از سوی دیگر، اگر سال‌های جوانی و نوجوانی با افراد مسن سروکار داشتم، امروز با جوانان پژوهشگر ارتباط دارم.در امور پژوهش، ارزیابی من این است که محققین ایرانی از منابع خارجی کمتر خبر دارند و محققین خارجی نیز از منابع ایرانی کمتر خبر دارند. اگر این نقیصه برطرف شود، شاهد پژوهش‌های پربارتری خواهیم بود. در مورد خودم هم من متأسفم که برخی زبان‌ها را یاد نگرفتم؛ زبان‌های عربی، ترکی و روسی. این زبان‌ها خیلی برای پژوهش ضروری هستند.

خوشحالم که هرگز فریفته کار اقتصادی و سیاسی نشده و از کار علمی بازنماندم و در این راه البته به همسر و فرزندانم ظلم کردم. می‌توانستم در این راه از حمایت‌های دولتی و غیردولتی وابسته در داخل و خارج از ایران بهره‌مند شوم و شاید در آن مسیر وضعیت خانواده‌ام بهتر بود؛ اما این کار را نکردم و هزینۀ استقلال رأی مرا خانواده‌ام پرداخت کردند. البته حامیان خصوصی اندکی در این مدت داشته‌ام. از همسرم باید تشکر کنم؛ زیرا اگر او نبود، من در اینجا قرار نداشتم.  

تفرشی: کارهای نیمه تمام و نکرده‌ام از کارهای کرده بیشتر است

در حوزۀ مکتوبات، درس‌گفتارهای مستند تاریخی من که زمانی از صداوسیما و فضای مجازی پخش شد، پیاده شده و آمادۀ انتشار است؛ همچنین پژوهش و مواد مورد استفاده من در مستند مفصل ایران اید که مصاحبه‌های من در مورد فساد مالی سازمان مجاهدین خلقاست و بخشی از آن‌ها در مستند استفاده شده، ب همراه صدا برگ منتخب از اسناد دولت بریتانیا در آن پرونده قرار است به صورت مکتوب هم منتشر شود.

تحقیقات مفصل دیگری هم انجام دادم؛ از جمله کار روی فهرست توصیفی کامل اسناد مربوط به ایران در آرشیوهای بریتانیایی که آن هم کار بزرگی است که باید روزی انجام شود. ولی نیاز به صرف زمان بسیار و حمایت و همکاری گسترده و بی‌توقع سیاسی دارد. یکی از کارهایی که نکردم و دوست دارم روزی انجام شود و بخش اولیه آن هم کاملا انجام شده، تاریخ روابط ایران و بریتانیا از گذشته تا فردا (به خصوص در فاصل بین کودتای ۱۳۳۲ تا انقلاب ۱۳۵۷) است که امیدوارم فرصتی دست دهد تا این پژوهش محتوا محور و مبتنی بر اسناد را تالیف و منتشر کنم. البته چندین مورد کار جدی در ادوار مختلف تاریخ دو سده اخیر ایران هم دارم که مجال اشاره به همه آنها در این مختصر نیست.

موضوع دیگر تلاش برای شناختن بهتر و دقیق‌تر تاریخ غرب و استعمار و تعامل و تقابل آن با ایران و شرق است. چون هم در ایران و ههم در غرب بدفهمی‌هایی نسبت به هم وجود دارد. چنان که باید و حتی بیش از پیش به بخش منفی بی‌رحمی، استثمار، استعمار و سلطه‌جویی غربیان علیه کشورهای دیگر پرداخت، باید به ریشه‌های تلاش، از خود گذشتگی و سخت‌کوشی نسل‌های چند نسل کشورهایی چون آلمان، آمریکا، اسپانیا، بریتانیا، پرتغال، روسیه و فرانسه، به خصوص در دو یا سه سده اخیر پرداخت و توجه داشت که سروری آنان در جهان فقط با ستمگری به دست نیامده و ب موازات آن سلطه جویی و زیاده خواهی نسلهایی نیز برای اعتلای جهانی کشورهای خود و سلطه بر ملل ضعیف فداکاری کرده‌اند.

در مورد آیندۀ علوم انسانی در ایران هم امیدوارم و هم ناامید. به نظر من حدود ۹۰ درصد کسانی که علوم انسانی تحصیل می‌کنند، آینده‌ای در این علوم ندارند؛ از آن ۱۰ درصد باقی‌مانده نیز، ۵ درصد که مستعد و کوشا هستند، جذب مشاغل دیگر می‌شوند؛ در آخر حدود ۵ درصد باقی می‌مانند که این‌ها می‌توانند آیندۀ ایران را بیمه کرده و سبب تحول و تعالی آینده ایران شوند؛ اما به شرطی که از این افراد حمایت کافی توسط حکومت صورت بگیرد؛ متأسفانه حکومت‌ها معمولا از این افراد غافل‌اند.

تفرشی: در خانۀ گفتارها سعی کردیم اسیر جو نشویم

فضای مجازی و کلاب‌هاوس هم برای من تحربۀ جالبی بود؛ در این فضا با آدم‌های مختلفی آشنا شدم؛ خصوصاً با محققان خودخوانده. بعضی از این‌ها واقعاً تشنۀ علم بودند، ولی بعضی‌ها هم واقعاً خودشان را محقق می‌پنداشتند. من ابتدا از ورود به کلاب‌هاوس ذوق‌زده بودم و اتاق‌های مختلفی شرکت و گفت‌وگو می‌کردم. پس از چندی به دلایلی، از جمل غلبه فضای لمپنیسن و توهین و دروغ، این فضا را ترک کردم، اما بعد با مشورت برخی دوستان قرار شد به‌طور مدیریت‌شده در این فضا شرکت کنم. اینجا بود که خانۀ گفتارها ایجاد شد که اکنون در حقیقت مدرسۀ کوچک هفتگی در فضای مجازی است.

بنای ما طی ۱۸ ماه گذشته در خانۀ گفتارها این بوده که خبرزده نشویم؛ در عین اینکه نسبت به اخبار هم بی‌تفاوت نباشیم؛ اسیر جو رایج سیاسی و رسانه‌ای نشویم و برای افزایش مخاطب هر کاری انجام ندهیم. البتۀ در ماجرای جلسۀ اول با آقای دکتر ظریف در سال ۱۴۰۲ ده‌ها هزار نفر این جلسه را شنیدند و ما شناخته شدیم؛ اما خیلی‌ها به ما توهین کردند، ولی در کل، این جلسه تجربۀ مههم، مثبت، تاثیرگذار و جالبی بود. الان برنامه‌های ما برای ماه‌های آتی و حتی تا چهار سال اینده تقریباً مشخص است؛ البته انعطاف‌پذیری هم دارد و ممکن است تغییر کند، اما موضوعات و سخنرانان مشخص هستند. این احتمال وجود دارد که یا به‌طور کلی از کلاب‌هاوس به جای دیگری رفته و در بستر مناسب‌تری برنامه‌ها را اجرا کنیم یا همزمان با کلاب‌هاوس در بستر دیگری هم این برنامه وجود داشته باشد.

تفرشی: قطع ارتباط با ایران خط قرمز من است

در کل، در طول این چند سال نگاه من به دنیا تغییر کرده است؛ سعی کردم مسائل دنیا را همه‌جانبه ببینم؛ یعنی هم محلی، هم ملی، هم منطقه‌ای و هم بین‌المللی. اگر فقط از یک جنبه نگاه کنیم، تحلیل ما ناقص است. همچنین سوای مسایل مهم و بنیادین آیینی و ملی، خط قرمز من در زندگی همواره این بوده که ارتباط فیزیکی من با ایران قطع شود. چون دیدم افرادی را که ارتباطشان با ایران قطع شد و دچار توهم شدند.

در زمینه استفاده از نظریه‌ها و تئوریهای بین‌المللی در پژوهش و نگارش تاریخ، معتقدم که استفاده از این آموزهها برای تاریخ‌پژوه و تاریخ‌نگار، ب شرط انطباق و ارتباط ضروری است. ولی گاهی دیده می‌شود که برخی به دلیل فقر دانش تاریخی و عدم اشراف به منابع و تحولات، دوست دارند مایه و چاشنی تئوری را بی‌جهت در آثار خود تقویت کرده و با غلبه حاشیه به متن، ضعف بن مای تاریخی و استنادات خود را پنهان کرده و از این راه مخاطب را مرعوب اثر کم مایه خود کنند.

استفاده توامان از منابع و اسناد داخلی و خارجی از نقاط ضعف محققان ایرانی و غیرایرانی است که کارهای بعضا ارزشمند آنان می‌توانست و می‌بایست با بهره‌گیری از هر دو منبع علمی در دو سوی جهان، غنی‌تر و دارای شمولیت بیشتری شود.

تفرشی از دیدگاه آقایان نعمت‌الله فاضلی و حسین کمالی

نعمت‌الله فاضلی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در این جلسه دقایقی سخن گفت و چند ویژگی مجید تفرشی را یادآور شد. وی گفت: شخصیت دکتر تفرشی ذاتاً ارتباطی است و این باعث می‌شود هم افراد زیادی را بشناسد و هم افراد زیادی او را بشناسند؛ مجموعه‌ای مثل خانۀ گفتارها اگر آقای تفرشی نبود، بعید می‌دانم پیدایش آن امکان‌پذیر می‌بود. این با هم بودن در اوضاع ایران امروز بسیار مهم و ضروری و حیاتی است. حلقۀ دوستان و آشنایان آقای تفرشی از حیث تنوع مثل ایران‌زمین است.

ویژگی بعدی، عشق آقای تفرشی به ایران‌زمین است. عمر خود را در شناسایی و شناساندن ایران، بهبود اوضاع ایران و آگاهی مردمان ایران صرف کرده است. خود وجود او ارزشی است که بیان‌کنندۀ ایران است. من هر وقت به آقای تفرشی فکر می‌کنم، ایران در ذهنم تداعی می‌شود.

نکتۀ سوم، من به‌تازگی کتابی منتشر کردم به نام الفبای زندگی؛ خواندن و نوشتن به مثابۀ زیستن. در آنجا شرح دادم که کتاب چه جایگاهی در تاریخ ملت‌های جهان دارد. یکی از شاهراه‌های توسعه و دموکراسی و آزادی کتاب است. آقای تفرشی کتاب‌دوست و کتاب‌خوان است و هر وقت که با او صحبت می‌کنید، چند کتاب و نویسندۀ جدید به شما معرفی می‌کند؛ در هر موضوعی این تسلط را دارد. از قدیم این‌طور بودند؛ از جوانی مثل الان کتاب‌ها و منابع و اسناد را می‌شناختند. دانش ایشان محدود به اسناد نیست؛ ایشان یک کتاب‌شناس درجه یک است. ایشان در زمان جوانی کتابخانۀ دانشگاه سوآس را با آن عظمتش می‌شناخت. همچنین نویسندگان کتاب‌ها را نیز اغلب می‌شناخت. حافظۀ ایشان هم تحسین‌برانگیز است و مرا به حیرت می‌انداخت؛ این حافظه فقط محصول ژنتیک و مغز قوی نیست؛ بلکه محصول پیگیری‌های منظم ایشان در عرصۀ کتاب نیز هست.

ویژگی چهارم آقای تفرشی که فوق‌العاده درس‌آموز است، تفکر فرارشته‌ای ایشان است. ایشان علاوه بر مورخ بودن و سندپژوه بودن، در فلسفه و ادبیات و علوم سیاسی و جامعه‌شناسی نیز بینش دارد و افراد و کتاب‌های مهم این رشته‌ها را می‌شناسد.

ویژگی پنجم و نکتۀ پایانی من، مشی و منش او است؛ آقای تفرشی متواضع و شوخ‌طبع است. او در ذهن خود خاطرات و قصه‌های فراوان و شیرینی دارد. همچنین آقای تفرشی، انسانی زحمت‌کش است. حضور او در عرصه‌های گوناگون گسترده است؛ از فضای مجازی و رسانه تا کتاب و یادداشت و مقاله. او گفت‌وگوی فرهنگی در ایران را در این دو دهه گسترش داده است. گفت‌وگوی فرهنگی سازوکار پویایی در جامعۀ مدرن است و کسانی که می‌خواهند در جامعه پویایی ایجاد کنند، باید خودشان بازیگر باشند و خودشان گفت‌وگو کنند و باید شخصیت این کار را نیز داشته باشند؛ زیرا هر کسی نمی‌تواند گفت‌وگو کند؛ روحیۀ مدارا و شخصیت متین و شوخ‌طبعی و حافظۀ قوی، لازمۀ ایجاد گفت‌وگو است. من به چنین شخصیتی، شخصیت «خوانا و نویسا» می‌گویم. امروز حتی بسیاری از اساتید دانشگاه، خوانا و نویسا نیستند؛ اما آقای تفرشی چنین شخصیت و روحیه‌ای دارد.

حسین کمالی، استاد دانشگاه بین المللی هارتفورد آمریکا در رشتۀ اسلام‌شناسی نیز در مورد تفرشی گفت: من حدود ۱۶ سال است که افتخار آشنایی با آقای تفرشی را دارم. در سفرهایم به لندن، یکی از فایده‌های علمی برجسته، برخورداری از مصاحبت ایشان است. دکتر تفرشی وظیفۀ وجدانی خود را شناختن و شناساندن تاریخ ایران قرار داده که این، بسیار ارزشمند است. نکتۀ بعدی این است که در ادای این مسئولیت وجدانی، آقای تفرشی گشاده‌دستانه کمک و راهنمایی می‌کند و بهره می‌رساند. آثار متعددی وجود دارد که در آن‌ها اسم آقای تفرشی یا نیست، یا کمتر از آنچه شایسته است، از ایشان قدردانی شده است. بارها شده من تنها یک کتاب از دکتر تفرشی خواستم، ولی ایشان بدون کوچکترین منتی خیلی بیشتر از ایشان گرفتم.

امید اخوی، دانش‌آموخته دوره دکترای تاریخ دانشگاه شیراز نیز با یادآوری پیشنهاد پایان نامه خود توسط تفرشی، از او به دلیل توجه به منابع اصیل داخلی و خارجی در مطالعات تاریخ معاصر، توجه به جوانان محقق و مستعد و برگزاری نشستا و همایش‌های متعدد مطالعات ایرانی با حضور و مشارکت توامان محققان شناخته شده و نوخاسته در مسایل مهم علمی اشاره کرد و کمکهای بی‌شائبه تفرشی به دیگر محققان در موضوعات مختلف علمی را ستود.

۳۱۱۳۱۱

دیدگاهتان را بنویسید